شب بود و من با جاده ها درگیر
شب بود و من با جاده ها درگیر یاد تو چون آتش و دامنگیر افتاده بودی لابلای من با شعله میکردی مرا تسخیر
ای خالق عالم خدای شب و شبنم راه نجاتی کن برای من فراهم از گوشهٔ زندان خودخواهی رها کن از ابر خوشبختی بباران در سرایم .