پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۱۴

مردم ایران

مردمِ ایران بزرگندو عمیق و ریشه دار زیرک و هوشیارو آتشپاره وَ پر اعتبار وصلۀ ناجور در دوران فراوان دیده اند کرده اند از بهرشان تدبیــــــــرهایِ آبدار

صبرخودخواسته

تصویر
آنچنان به بادم دادی که جمع نمیشوم. پیچ وتابی که میدهی به تنت،میبری دل،دلم زِ تو خـــون است اُفت و خیزی به داستانِ بلند،خواندنی بوده،ذهن مفتــون است دست در دستِ هم ،غم و شادی، ره به آرامش وجنون بُردَست دستِ درمــانِ دردِ دوریِ تو،دست یک آشنا به افســـــون است سهمِ من از حضورِ چشمانت ،سهمِ یک خواهر است ،یک دوّم حالِ دنیـــایِ تو در این وادی،که شـده مُنزوی  بگـو چون است طا قتــــم ،طاقتی است بی طاقت، بویِ پیراهنی که اینجا نیست صبـــرِ خود خواسته زِ یوسف نیز،از تحمّل و داغ بیرون است مــن ترا واژه واژه می جــــــویم وزمان شاهــــدِ به کنکاشــــم بی وفایی ندیده ای از مــــن ، حال اشعارِ من پریشــــون  است مــــن پناهنــــــده بر کرانۀ تو ،بهــــرِ آرامش و سکوت و شَبم بسکه افسـرده شد دلم از تو ،حال و احوالِ من چنین خون است مـــن و دنیایی از مــــرام وتلاش،برده تا آخرین سپهـــــرِ فنـــا عهــدِ و پیمانِ تو مقــوّایی  ،روبرو یاس و درد و زندون است .

قمار زندگی

می رسد از ره ومی آید یقیناً جمعه ای،...ما به عشقش جمعه ها را شادمانی میکنیم قرن ها در زیرِپایش ما شقایق کاشتیم.....شیعیانیم و برایش جانفشانی می  کنیم قمار زندگی شاد بودو زِ شورِ شادی مست  عشق بود از وجودِ او زنده همچو کوهی سترگ و زیبابود شادمان بودو غرق در خنده چون گلِ لاله سرخگون صورت باطراوت ، لطیف ، رقصنده ثروتی بیشمارو  سنگین داشت میشد افزون و بود زاینده هرچه  می خواست او مهیّابود مثلِ ارباب و  دیگران  بنده همچو خورشیدِ سرخ می تابید نورِ او آتشین و سوزنده قدرتش بود از کنارِ پدر پدری مقتدر  ، تنابنده خارِ گل خویش را نمایان کرد مرگ زایید نورِ تابنده رقص و آرامش و فراغت رفت شد نسیم همچو بادِ طوفنده شعله آمد زِ بِسترِ آتش زیرو رو گشت چرخِ گردنده متلاطم تمامِ آرامش شد گدا  مردمانِ دارنده پدر از دردو رنج و اندوه مرد بی پدر ،  بی پناه و درمانده دستِ افراط ریشه ها را کُشت مُرد روحی که بود بالنده گُل زِ قهرِ زمانه اش پژمرد رفت در گورِ خویشتن ،خنده ابتدا مسخِ الکل و افیون در پی اش انتحارِ کوبنده خودکشی کردو کار پایان یافت مرده ای در قمار