پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۶

تناقض

💐🌷❤️💝🍒😜🍒💝❤️🌷💐🌷❤️ همزمان در چند لایه عاشقم در تناقض ها گرفتارم هنوز عصر آهن طی شد عصر نرمش است جمع اضدادم و در آمایشم برگ حاکم قصّه ی نامش و من پنبه در گوشم فرو کردم که او هرچه میگوید فقط خود بشنود شک کند از اینکه اهل بینشم غرق روحش میشوم من در خیال با عبور از عمق دریای دلش در کنارش مست افکار قشنگ مثل ماهی در دل آرامشم با شنا در قعر اقیانوس او شد سبک وزن خیالات سرم می روم تا لابلای بسترش مثل دستان دعا و خواهشم زخمهایم کاری از دست رقیب گور بابای  رقیب و سایه اش بازهم دل را به دریا میزنم مثل لحظات خوش بخشایشم کوتوال

نیلوفر

نیلوفران قشنگ حیاط ذهن پیچید بر ستون حیات جهان من چون شعله ای که بیفتد به جان باغ آتش کشید هستی من با زبان من هرجا که پانهاده و آرام بوده ام آمد و تیره نمود آسمان من کردم یقین که چو اهریمن من است مأمور بی ثباتی روح و روان من من در جهاد دائمیم با هوای او مثل خوره شده در خانمان من محکوم هستم و او مثل قاضی است تیر نگاه وی و آهوان من من در جهاد اکبرو او دشمن من است این است قصّه ی من ؛ داستان من.