قمار زندگی
می رسد از ره ومی آید یقیناً جمعه ای،...ما به عشقش جمعه ها را شادمانی میکنیم قرن ها در زیرِپایش ما شقایق کاشتیم.....شیعیانیم و برایش جانفشانی می کنیم قمار زندگی شاد بودو زِ شورِ شادی مست عشق بود از وجودِ او زنده همچو کوهی سترگ و زیبابود شادمان بودو غرق در خنده چون گلِ لاله سرخگون صورت باطراوت ، لطیف ، رقصنده ثروتی بیشمارو سنگین داشت میشد افزون و بود زاینده هرچه می خواست او مهیّابود مثلِ ارباب و دیگران بنده همچو خورشیدِ سرخ می تابید نورِ او آتشین و سوزنده قدرتش بود از کنارِ پدر پدری مقتدر ، تنابنده خارِ گل خویش را نمایان کرد مرگ زایید نورِ تابنده رقص و آرامش و فراغت رفت شد نسیم همچو بادِ طوفنده شعله آمد زِ بِسترِ آتش زیرو رو گشت چرخِ گردنده متلاطم تمامِ آرامش شد گدا مردمانِ دارنده پدر از دردو رنج و اندوه مرد بی پدر ، بی پناه و درمانده دستِ افراط ریشه ها را کُشت مُرد روحی که بود بالنده گُل زِ قهرِ زمانه اش پژمرد رفت در گورِ خویشتن ،خنده ابتدا مسخِ الکل و افیون در پی اش انتحارِ کوبنده خودکشی کردو کار پایان یافت مرده ای در قمار