پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۲۱

دیدار

  می بری با خود مرا تا دور دست آرزویم گفتگوی با تو هست خاطری رنجیده دارم از خودم  در خیالاتی پر از رنج گسست  ماهها در آرزوی گفتگو  منتظر ، امّا کرونا بسته دست  شادمان از لشکر امواج من  لااقل دیدارت آنجا ممکن است  حرف بسیار و نباشد حوصله دیدنت باشد برایم ناز شصت حال باقی با شما ، حرفی بزن،  میشود بر دیدنت امّید بست؟ Facebook.com/ahmadyazdany/5

شعر دزدی

  مثل موشی تا کمر خم میشود در روبرو پشت سر بد میکند از شعر شاعر گفتگو در خیالش خوانده است خود را هنرمندی بزرگ غافل از افتادگی در پایه ی هر گفتگو با دو خط شعر گدائی یا دو عکس یادگار هیچکس شاعر نشد یا صاحب هیچ آبرو بحث دیگر در هنر بحث تحمّل در نظر شعر دزدان استخوان بوده هنر را در گلو با زبان بازی و تهمت ، ادّعاهای بزرگ میشود عکس العمل ها بد برایش از دو سو مردم صاحب هنر پوشیده هستند و عمیق پابرهنه در میان کوچه آنها را مجو حق پرستان شعله سان غوغا به سر در آتشند رازشان با شعرشان باشد از اسرار مگو . Kootevallekhandan.blogspot.com