شکار حاکم
حاکمی با یک قُرق بان و سگ و قومی کثیر با کمان و اسب و فرزندان و بازی کم نظیر رفت در صحرا به قصد صید آهو با خوشی دید آهوئی در آغاز حضورش در مسیر مطمئن پرتاب کرد تیری بسویش از کمان بر هدف تیرش نخورد و گفت احسنتش وزیر حاکم از این آفرین شد خشمگین و داد زد میدهم مزد تو را با کشتنت من ای اسیر گفت با آهو سخن گفتم ، امیر مهربان من نخواهم خواند هرگز اینچنین چابک امیر . #کوتوال_خندان