محتاج سکوت
از چهچه ات کلافه ام ، دلگیرم از دستِ صدایِ زشتِ تو من سیرم یک چندنخوان ،سکوت کن،ساکت باش محتاجِ سکوت و فرصتِ تدبیرم احمدیزدانی
ای خالق عالم خدای شب و شبنم راه نجاتی کن برای من فراهم از گوشهٔ زندان خودخواهی رها کن از ابر خوشبختی بباران در سرایم .