پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب سالار،صاحب،استادان،طوفان،یاعلی،باختر

سالارم salaram

سینه سوزِ سینۀ زارم ، سلام خالقم ،عشقم وَ سالارم ،سلام برهمه خوبان وَ استادان ، ادب میکنم تقدیم من ، با احترام می رسد صاحب ،تمام است انتظار بیقرارِم ، بیقرارِِ بیقرار چشمها بر رَه وَ در من روزها شب حکایت ها جدا ،با ماجرا منتظر شاید بیاید یارِ من گفتگو گردد زِ ذهنِ زارِ من شکرگویانم کنون شادو خوشم تا رسد گوهرشناسِ سرخوشم من که خود خود نیستم ،دیوانه ام در رهِ طوفان بُوَد کاشانه ام گاه در شرقِ زمین ماوا کنم خالقِ خود را به دل آوا کنم گهگُداری در جنوبِ باوَرَم هرچه می یابم ،همان می آورم قصّه ها دارم زِ غرب و باختر پرزِ اندوهم در این پیرانه سَر یا علی گویان روان و راهیم گمشده در جستجویِ ساقیم همرَهی میجویم و همداستان تا دهم شرحِ فراقم در جهان این جهان با اینهمه شورو شَرش هست کوچک ،بندیم من در بَرَش دستگیری کن مرا ،پندی بده تلخ کامم ، جانِ من قندی بده هرچه هست ازاوست ،من یک ذرّه ام گمشده در خود چنان یک قطره ام عشقِ من از طلعتِ رویِ رفیق افتخارِ من گدائی از شفیق داد انگشتر به من سلطانِ من هدیه ی هردو جهان قرآنِ من ورنه در این روزگارِ بی شکیب نیست بهرِ منتظر غیر از فریب روح و تن دادم به قرآنِ