پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2022

حاجی جواب خدا را چه میدهی؟

 معبر برای نفس را بریده ای راه نفس به قفس را بریده ای برما گذشت کارتو سنگین وسخت بود بال امید از همه کس را بریده ای    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ دادی گزارش ناحق به دیگران خوردی‌ نمک و شکستی تو ظرف آن فرصت بدست تو آمد و کرده ای کاری که شرم و حیا گشته خسته جان    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ گفتی تو کافر و بی عار و بی وطن هرآنچه بود لایق تو گفته ای به من خواندی خدا تو خودت را و بعد از آن کردی جنایتی که ندید از کسی وطن    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ لو داده ای تو برادر و خواهرم بیمار کرده ای پدر خوب و مادرم برما گذشت طعنه دشمن و رنج دوست من رفته رد شده ایستگاه آخرم    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ یک دودمان توسّط ظلمت هوا شده جشن و سرور زیادی عزا شده یک ظرف رنگ سیاه بود و کار تو ضربدر زدن به چهره پاک وفا شده    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ بسیار ریشه دار ز اصلش جدا شده بسیار آبرو که چو باد هوا شده باشد که تا برسد روز تسویه تو مفتضح شده ما روی پا شده    حاجی جواب خدا را چه میدهی؟ امروز روز حرف حساب است بین ما افتاده ای و گرفتار کرده ها در عالمی که بُوَد محضر خدا بخشیده ام تو و بوده نبوده را    حا

زمین آبستن جنگ جهانی

 جهان درگیر افکار شیاطین و بلایا شد زمین آبستن جنگی جهانی بی مهابا شد زمین و آسمان بازیچه ی دستان خودخواهی بشر در ظلم و کینه عنصری جدّاً توانا شد جهالت قدرتی قاهر عدالت منزوی غافل بشر از دست خودخواهی خود شرّی سراپا شد همه از ظلم ابنا بشر مغروق و سر در گم به هر سو حاکم دنیای ما تردید بالا شد اطاق فکر عالم در خیال جنگ و خونریزی ضعیف از دست شیطان سرنگون در زیر پاها شد نمانده حرکتی برحق نمانده نقطه ای روشن زمان مبهوت افکار پریشان از زوایا شد جهان در معرض یک انفجار و زیر و رو گشتن زمین آماده ی تغییر وضعی بی مهابا شد .

منحرف

 تا منحرف ز راهم ‌و دلبسته جام را گم کرده ام حقیقت عشق و مرام را در کوره راه دورنگی نمی خرند از آنکه کرده دکان ننگ و نام را هرکس دوتاست روز و شبش در نهاد اوست سیرت دهد بصورت انسان دوام را آزاده را نتواند کشد به بند آن مدّعی که دانه گذارد و دام را بر اهل دل همه را حقّ صحبت است گیرد بزیر سایه خداهم غلام را .

نارفیقی روزگار

 به نارفیقی این روزگار میخندم بریش سلطنت شام تار میخندم سپیده می دمد و شب فرار خواهد کرد، به حال غم که ندارد قرار میخندم.

گلّه شده غارتی

خسته شدیم این همه از بدی گفتن بودن ما تشنه شد واسه ی مردن کرده نفوذ اجنبی تا توی پستو گلّه شده غارتی، چوپونا خفتن .