رفت در گورش زمستان
رفته در گورش زمستان و بهار
آمد و شد گلعزاران روزگارحال و روز عالم از او شد عوض
گل رسید ، آمد از او شادی به بار
بلبلان در شاخه ساران در طرب
چلچله از شور مستی بیقرار
ترسم از پایان این شادی بود
کاش میشد تا همیشه ماندگار
ذات تغییر است رسم روزگار
گاه شادی گاه رنجش برقرار
منتظر هستم که تا راحت شوم
رنج بیماری کند از من فرار
شک ندارم من که روزی میشود
میرود از یاد عالم این بهار .
نظرات
ارسال یک نظر