ماهی دریا
خبرآمد که ماهی دریا
از ستم شد فراری از آنجا
ره به ساحل گرفت و آمدباز
تا ببیند عدالت اینجا
رو به توری که بود صیّادش
او نهادو درآن گرفت ماوا
آمد همراهِ تور در ساحل
چشم او باز شد به خشکی تا
نعره ای زد وگفت از دردش
الامان از ستم و انسانها
همه باهم درونِ یک شهرند
جمعشان جمع و ظاهری زیبا
با زبان عالمی به هم دوزند
غرق خودخواهی وغرور آنها
همه دنبال کاغذی رنگی
که ندارد بهای در دریا
پول نامیده اش ودر همه عمر
میکنندجمع جـای مهرو وفا
هرکه پولی نبـاشدش در جیب
ارزشش صفـرو میشود رسوا
دیده ام من عجایب بسیار
نیست فرصت بگویم آنهارا
فقط این را بگویم و کافیست
خوش به ما ماهیان و دریاها
گفت و میخواست تا رود خانه
شد گرفتار گفته ی بیجا
خشم صیّاد دامنش بگرفت
شد برای بشر به سفره غذا.
از ستم شد فراری از آنجا
ره به ساحل گرفت و آمدباز
تا ببیند عدالت اینجا
رو به توری که بود صیّادش
او نهادو درآن گرفت ماوا
آمد همراهِ تور در ساحل
چشم او باز شد به خشکی تا
نعره ای زد وگفت از دردش
الامان از ستم و انسانها
همه باهم درونِ یک شهرند
جمعشان جمع و ظاهری زیبا
با زبان عالمی به هم دوزند
غرق خودخواهی وغرور آنها
همه دنبال کاغذی رنگی
که ندارد بهای در دریا
پول نامیده اش ودر همه عمر
میکنندجمع جـای مهرو وفا
هرکه پولی نبـاشدش در جیب
ارزشش صفـرو میشود رسوا
دیده ام من عجایب بسیار
نیست فرصت بگویم آنهارا
فقط این را بگویم و کافیست
خوش به ما ماهیان و دریاها
گفت و میخواست تا رود خانه
شد گرفتار گفته ی بیجا
خشم صیّاد دامنش بگرفت
شد برای بشر به سفره غذا.
نظرات
ارسال یک نظر