گرانی روئین تن
هستیم اسیر باغبانی خودخواه
می چیند و بد بگوید از گل چیدن
هر روز ببافد حرفی از ارزانی
عاقل سخن شنیده را سنجیدن
با سیر چگونه میشود گفت از فقر
از بی عملان نصیحت است نشنیدن
اوضاع شده بد ، گرانی اکنون حاکم
کارش اذیّت و کار ما بخشیدن ،
رویای همه قیافه ی ارزانی
نان خوردن دور هم سپس خندیدن
از دست گرانی و ستم در بندیم
باشد که شده ز مکر شومش ایمن ،؟
آیا بخورد زمین ز ما یک روزی ،
فعلاً که چو حاکمان شده روئین تن .
نظرات
ارسال یک نظر