بدگوئی من شد و خدا خواست برایم
خیری که نگنجد به تصوّر و گمانیاز سوی خداوند عنایت شده بر من
خوشبختی کافی و بدور از نگرانی
من بیخبر از پشت قضایای الهی
باور نکند آدمی از خام گمانی
آنچیز که ترسیده ام از آن همه ی عمر
اموال حرام است و دروغ است و تبانی
از خالق عالم شده تدبیر امورم
تدبیر شد از حق که نباشد نگرانی
دلداده ای از داعیه داران جنونم
نظرات
ارسال یک نظر