امامزاده اسماعیل فیروزکوه

حضرتِ پاک و شریف ،ای گُلِ ما ،اسماعیل(ع)
  آبروی قلم و دستِ شفا ، اسماعیل(ع)
صخره در بندِ تو ،کوه خدمتِ تو ،اسماعیل(ع)
 تکیه کرد هرکه به تو، خاست زِنو ،اسماعیل(ع)
مردو زن جملگی هستند کمربسته ی تو
 عاشقانند پناهنده وَ وابسته ی تو
هرخرابی که به تو رو بِکُند آباد است
 آنکه را مهر تو در جان و دل است  آزاد است
قرن ها آمدو باقی تو وَ خاکِ قَدمت
 ریزه خوارانِ تو دیدند عطا و کَرَمت
خادمین تو از ادوار کهن تا امروز 
همگی معتقدِ معجزه های تو، هنوز
زائرانند همه کَفترِ جَلدِ حرمت،
 باز درهایِ بهشت است به مُهرو قلمت
هر گلِ نازو لطیفی که در این بستان است
 تا به خاکِ تو نظر کرد شکوفا شدو هست
گرچه از مرقدتان تا به خراسان دور است
 لذّتِ  از نور برادر همه جا  مقدور است
هرکه قصدش عتبات است و حریمِ محبوب
 حَرَمِ توست سرآغازو سرانجام ،چه خوب
نورِ درگاهِ شما بر دل و جانِ آنهاست
 هر یکی پرچمی  از کاخِ بزرگیّ شماست
هست از گنبدتان بارقه ی شعر وَزان
 گل و گلدسته ی ایوانِ شما مهروَزان
هرچه یاءس است به یک دیدنتان برباد است
 از گلِِ مهرِ شما خاطره ها دریاد است
گفته شد از پدران با پسران تا امروز
هرکسی بست دخیلی به شما از سر سوز
دست خالی نه که با دستِ پراز یاری رفت
مشکلش حل شدو با بارِ سبکباری رفت
صبحگاهان که به رودِ تو طراوت جاریست
چاره ی درد فقط یک نگه از تو ، کافیست
برکتِ داده ی از سویِ خدا بر شهری
 تو همان کوهِ بلندی که زِ پستی قهری
هرکه دستش به تو و دامن تو آویزد
 هرچه خیراست زِ دست تو به پایش ریزد
آمدی، شد دگر از عرش به ما آمدو شد
از همین رو همه ی شرّو بلا از ما شد
هرکه چسبید به کُنجِ درو دیوارِ شما
دید از بخششِ دستانِ شما ،معجزه ها
طـوطیا خاکِ رهِ توست که بر دیده کشیم
 انتظارِ فرج از حضرتِ نادیده کشیم
 از شمیمِ خوشِ پیمانه ی مهدی مستیم
 منتظـر بر نگهی از طـرفِ او هستیم.
           احمدیزدانی
#فیروزکوهامامزاده اسماعیل فیروزکوه

نظرات

  1. ای که نورتودر این خطّه ی کوهستانیست
    گفتگو از تو نجات از گذر بحرانیست
    خودِ عالَم شده ای، گُم شدنِ در تو بقاست
    هرکه همراه تو شد دیدۀ جان نورانیست
    وطنم در غم گمنامی تو غمگین است
    خاک تو بوسه گه رهبرو کارستـانیست
    روشنائی شده ای در شب ظلمانیَ ما
    بعدِاز گم شدنت قبله شدی ،طوفانی است
    داغدارانِ تو از داغِ غمت می سوزنـد
    باحضورِتو وطن بیمه زِ هر ویرانی است
    محرمِ بارگه دوست شدن ، نوشَت باد
    از شمیم نفست مشکلِ ما آسانیست
    رفت و آمدبه تواز عرش و همه در فرشیم
    خوش به حالِ تو که راه و روشت انسانیست
    بـه تـو کردند تاسّی همه ، حتّی رهبر
    اوجِ خوشبختیِ ما رهبریِ قرآنی است
    ریشه ی خیری و از تو همه برخوردارند
    ای که ناز نفست سمفـونی ایرانیست
    مثل خورشیدی و گرمای تو هستی بخش است
    گم شده ما و تو چون راه ، سخن پایانیست
    #احمدیزدانی
    کوتوال

    پاسخحذف
  2. اشعار احمد یزدانی:
    خورشیدی و کم از آن نیستی ، رفیق
    عشقی ؟شرافتی؟ شرفی؟ چیستی رفیق؟
    اکسیژنی تو ، انرژیّ مثبتی
    در عهدو معرفتت بیستی رفیق
    دورم اگر وَ نمی بینمت چه غم؟
    جان است و مهر تو ،همزیستی رفیق.
    کوتوال

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

جوانی

طنز گرانی

kootevallgold.blogspot.com: قدر