حاجی جواب خدا را چه میدهی؟
بودی نفوذی و گفتی از انقلاب
کردی خیانت و ماندی تو در جواب
دیدی گذشت زمستان به ما ذغال
ماندی تو با غم بی حدّو بی حساب
حاجی جواب خدا را چه می دهی؟
دادی گزارش ناحق به دیگران
خوردی نمک و شکستی تو ظرف آن
فرصت بدست تو آمد و کرده ای
کاری که شرم و حیا گشته قدردان
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
بر شمع مرده نفس را بریده ای
شاهرگ تو از همه کس را بریده ای
بر ما گذشت ، کار تو سنگین و سخت بود
راه گریز قفس را بریده ای
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
خواندی تو کافر ذمّی و بی وطن
هرآنچه لایق تو ، گفته ای به من
خواندی خدا تو خودت را و بعد از آن
کردی جنایتی که ندید از کسی وطن
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
لو داده ای تو برادر و خواهرم
بیمار کرده ای پدر خوب و مادرم
بر ما گذشت طعنه ی دشمن و زخم دوست
من رفته ام و در ایستگاه آخرم
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
یک دودمان توسّط تو در هوا شده
جشن و سرور زیادی عزا شده
یک ظرف رنگ سیاه بود و کار تو
ضربدر زدن به چهره ی پاک وفا شده
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
بودی ملاک دین و دیانت تو روسیاه
باعث شدی که ما شده فریاد و اشک و آه
هرکس که دست بزن داشت یا که پا
آمد و زد به سر جمع بی گناه
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
پرونده های تو افتاد دست من
بودی نفوذی و بدخواه و بی وطن
من بوده خطّ مقدّم به وقت جنگ
تو بوده ای نشسته به سایه ، نگو سخن
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
اکنون زمان خرمن و وقت درو شده
ریش من و تو به رائی گرو شده
هرکس که کرده خیانت به ملّتش
در زیر پای مردم حقگو ولو شده
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
من گفته شاهد و ناظر فقط خدا
تو مفتضح و من هستم به روی پا
باشد که تا برسد روز واقعه
تاوان دهی به تمامی کرده ها
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
امروز روز حرف حساب است بین ما
افتاده ای و گرفتار کرده ها
در عالمی که بود محضر خدا
بخشیده ام تو و بوده نبوده را
حاجی جواب خدا را چه می دهی ؟
نظرات
ارسال یک نظر