پای لنگ
هستی تو به پای لنگ من ، همچو عصا خنــــدیدن بر روی تـــو ، بـــــر درد دوا از ره نرسیـــــدی و شـــــدم مـــــن آزاد ای آنکه به زخم سینه هستی چــــو دوا
ای خالق عالم خدای شب و شبنم راه نجاتی کن برای من فراهم از گوشهٔ زندان خودخواهی رها کن از ابر خوشبختی بباران در سرایم .